گودال
روضه ی گودال هم تنها همین یک جمله است
اسب حیوان نجیبی نیست بعد از کربلا
روضه ی گودال هم تنها همین یک جمله است
اسب حیوان نجیبی نیست بعد از کربلا
🍒 تفکر 🍒
ﺩﻭﺩ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻻ ﻧﺸﯿﻨﺪ، ﮐﺴﺮ ﺷﭑﻥ ﺷﻌﻠﻪ ﻧﯿﺴﺖ
ﺟﺎﯼ ﭼﺸﻢ ﺍﺑﺮﻭ ﻧﮕﯿﺮﺩ، ﮔﺮﭼﻪ ﺍﻭﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺳﺖ
ﺷﺼﺖ ﻭ ﺷﺎﻫﺪ، ﻫﺮﺩﻭ ﺩﻋﻮﺍﯼ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﮐﻮﭼﮏ ،ﻻﯾﻖ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ؟
ﺁﻫﻦ ﻭ ﻓﻮﻻﺩ ﻫﺮﺩﻭ ، ﺍﺯ ﯾﮏ ﮐﻮﺭﻩ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﺑﺮﻭﻥ
این ﯾﮑﯽ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﮔﺮﺩﺩ، ﺁﻥ ﺩﮔﺮ، ﻧﻌﻞ ﺧﺮ ﺍﺳﺖ
ﮔﺮ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﻧﺎﮐﺴﺎﻥ ﺑﺎﻻ ﻧﺸﯿﻨﻨﺪ، ﻋﯿﺐ ﻧﯿﺴﺖ
ﺭﻭﯼ ﺩﺭﯾﺎ ﮐﻒ ﻧﺸﯿﻨﺪ، ﻗﻌﺮ ﺩﺭﯾﺎ ﮔﻮﻫﺮ ﺍﺳﺖ
🍃ﺳﻌﺪﯼ🍃
🍒 تفکر 🍒
ﺩﻭﺩ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻻ ﻧﺸﯿﻨﺪ، ﮐﺴﺮ ﺷﭑﻥ ﺷﻌﻠﻪ ﻧﯿﺴﺖ
ﺟﺎﯼ ﭼﺸﻢ ﺍﺑﺮﻭ ﻧﮕﯿﺮﺩ، ﮔﺮﭼﻪ ﺍﻭﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺳﺖ
ﺷﺼﺖ ﻭ ﺷﺎﻫﺪ، ﻫﺮﺩﻭ ﺩﻋﻮﺍﯼ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﮐﻮﭼﮏ ،ﻻﯾﻖ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ؟
ﺁﻫﻦ ﻭ ﻓﻮﻻﺩ ﻫﺮﺩﻭ ، ﺍﺯ ﯾﮏ ﮐﻮﺭﻩ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﺑﺮﻭﻥ
این ﯾﮑﯽ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﮔﺮﺩﺩ، ﺁﻥ ﺩﮔﺮ، ﻧﻌﻞ ﺧﺮ ﺍﺳﺖ
ﮔﺮ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﻧﺎﮐﺴﺎﻥ ﺑﺎﻻ ﻧﺸﯿﻨﻨﺪ، ﻋﯿﺐ ﻧﯿﺴﺖ
ﺭﻭﯼ ﺩﺭﯾﺎ ﮐﻒ ﻧﺸﯿﻨﺪ، ﻗﻌﺮ ﺩﺭﯾﺎ ﮔﻮﻫﺮ ﺍﺳﺖ
🍃ﺳﻌﺪﯼ🍃
«شهادت ببی دوعالم حضرت زهرا(س)برتمام شیعیان جهان تسلیت عرض مینماییم»
نگاه سرد مردم
بود و آتش
صدا بین صدا گم بود و آتش
بجای تسلیت با دسته ی گل
هجوم قوم هیضم بود و آتش
***
گرفتی از مدینه گفتنت را
دریغ از من نمودی دیدنت را
ولی با من بگو ساعت به ساعت
چرا کردی عوض پیراهنت را
***
کمی از غسل زیر پیرهن ماند
کمی از خون خشک بر بدن ماند
کفن را در بغل بگرفت و بو کرد
ـــــــــــــــــهمان طفلی که آخر بی کفن ماند ــــــــــــــــ
**
*
**
*
**
***
***
*************************************************************************
چه حالی داده دل را دست مادر
که می شستی زدنیا دست مادر
از آن سیلی مگر چشمت نمی دید
که می جستی مرا با دست مادر
***
آنان که بر این خانه هجوم آوردند
در خاک نهال کینه را پروردند
در کعبه علی شکسته بتها شان را
اکنون به در خانه تلافی کردند
***
خون است که روی خاک خشت افتاده است
داغ است به قلب سر نوشت افتاده است
خیزید وفرشته را به بیرون ببرید
آتش به در باغ بهشت افتاده است
***
بر چهره شکوه آسمانی داری
یک پنجره باغ ارغوانی داری
ای رزم تو بین کوچه ودرپس در
بر سینه مدال قهرمانی داری
و کیست ستمکارتر از کسیکه مردم را
از مساجد خدا و اینکه نام خدا در آنها برده شود جلوگیرى نموده در خرابی آنها
کوشش مى کنند اینها دیگر نباید داخل مساجد شوند مگر با ترس . اینها در دنیا
خوارى و در آخرت عذابى بزرگ دارند(آِیه 114 سوره بقره قرآن کریم)
تمام راه ظهور تو با گنه بستم
دروغ گفته ام آقا که منتظر هستم
کسی به فکر شما نیست راست می گویم
دعا برای تو بازیست راست می گویم
اگرچه شهر برای شما چراغان است
برای کشتن تو نیزه هم فراوان است
من از سرودن شعر ظهور می ترسم
دوباره بیعت و بعدش عبور می ترسم
من از سیاهی شب های تار می گویم
من از خزان شدن این بهار می گویم
درون سینه ما عشق یخ زده آقا
ت تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا
کسی که با تو بماند به جانت آقا نیست
ب برای آمدن این جمعه هم مهیّا نیست