سالک ایرانی اسلامی

اللهم العجل الولیک الفرج

سالک ایرانی اسلامی

اللهم العجل الولیک الفرج

چهارشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۳، ۰۴:۵۷ ب.ظ

زندگی نامه امام حسین(ع)

امام حسن« علیه‌السلام»

                                                                                                                                         
ولادت
امام حسن (ع ) فرزند امیر مؤمنان علی بن ابیطالب و مادرش مهتر زنان فاطمه زهرا دختر پیامبر خدا (ص ) است .
امام حسن (ع ) در شب نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در مدینه تولد یافت . وی نخستین پسری بود که خداوند متعال به خانواده علی و فاطمه عنایت کرد.

 القاب
 لقب های او سبط، سید، زکی ، مجتبی است که از همه معروفتر "مجتبی " می باشد.

 امامت
امام حسن (ع ) پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وصیت آن
حضرت ، به امامت رسید و مقام خلافت ظاهری را نیز اشغال کرد، و نزدیک به شش ماه به اداره امور مسلمین پرداخت .

 شمایل
امام حسن (ع ) از جهت منظر و اخلاق و پیکر و بزرگواری به رسول اکرم (ص) بسیار مانند بود.

 کمالات
از پیغمبر اکرم (ص ) روایت کرده اند که درباره امام حسن و امام حسین (ع)
می فرمود: این دو فرزند من ، امام هستند خواه برخیزند و خواه بنشینند ( کنایه از
این که در هر حال امام و پیشوایند .

 سیره
امام حسن (ع ) بیست و پنج بار حج کرد، پیاده ، درحالی که اسبها نجیب را  با او یدک می‌کشیدند.
چون وضو  می ساخت و به نماز می ایستاد، بدنش به لرزه می افتاد و رنگش زرد می شد.
سه نوبت نیمی از دارائیش و دو نوبت تمام اموال خود را به فقرا بخشید. 
 
 عظمت و تواضع
 ابن عباس که از امام حسن و امام حسین (ع ) مسن تر بود، رکاب اسبشان را می گرفت و بدین کار افتخار می کرد و می گفت : اینها پسران رسول خدایند. با این شأن و منزلت ، تواضعش چنان بود که : روزی بر عده ای مستمند می گذشت ، آنها پاره های نان را بر زمین نهاده و خود روی زمین نشسته بودند و می خوردند، چون حسن بن علی را دیدند گفتند: "ای پسر رسول خدا بیا با ما هم غذا شو". امام حسن (ع ) فورا از مرکب فرود آمد و گفت :" خدا متکبرین را دوست نمی دارد". و با آنان به غذا خوردن مشغول شد. آنگاه آنها را به میهمانی خود دعوت کرد، هم غذا به آنان داد و هم پوشاک .

 سخاوت
در جود و بخشش امام حسن (ع ) داستانها گفته اند. از جمله مدائنی روایت کرده که :
حسن و حسین و عبدالله بن جعفر به راه حج می رفتند. توشه و تنخواه آنان گم شد. گرسنه و تشنه به خیمه ای رسیدند که پیر زنی در آن زندگی می کرد. از او آب طلبیدند. گفت این گوسفند را بدوشید وشیر آن را با آب بیامیزید و بیاشامید. چنین کردند. سپس از او غذا خواستند. گفت همین گوسفند را داریم بکشید و بخورید. یکی از آنان گوسفند را ذبح کرد و از گوشت آن مقداری بریان کرد و همه خوردند و سپس همانجا به خواب رفتند. هنگام رفتن به پیر زن گفتند: ما از قریشیم به حج می رویم . چون باز گشتیم نزد ما بیا با تو به نیکی رفتار خواهیم کرد. و رفتند. شوهر زن که آمد و از جریان خبر یافت ، گفت : وای بر تو گوسفند مرا برای مردمی  ناشناس می کشی آنگاه می گویی از قریش بودند؟ روزگاری گذشت و کار بر پیر زن سخت شد، از آن محل کوچ کرد و به مدینه عبورش افتاد. حسن بن علی (ع ) او را دید و شناخت . پیش رفت و گفت : مرا می شناسی ؟ گفت نه . گفت : من همانم که در فلان روز مهمان تو شدم . و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دینار زر به او دادند. آن گاه او را نزد برادرش حسین بن علی فرستاد. آن حضرت نیز همان اندازه به او بخشش فرمود. او را نزد عبدالله بن جعفر فرستاد او نیز عطایی همانند آنان به او داد.
حلم و گذشت امام حسن (ع ) چنان بود که به گفته مروان ، با کوهها برابری  می کرد.

                                                                   

 شهادت
امام حسن (ع ) در تمام مدت امامت خود که ده سال طول کشید، در نهایت شدت و اختناق زندگی کرد و هیچگونه امنیتی نداشت ، حتی  در خانه نیز در آرامش نبود. سر انجام در سال پنجاهم هجری به تحریک معاویه بدست همسر خود (جعده ) مسموم و شهید و در بقیع مدفون شد .

 فرمایشات
بدانید که خدا شما را بیهوده نیافریده و سر خود رها نکرده ، مدت عمر شما را معین کرده ، و روزی  شما را میانتان قسمت کرده ، تا هر خردمندی اندازه خود را بداند و بفهمد که هر چه برایش مقدر است به او می رسد ، و هر چه از او نیست به او نخواهد رسید ، خدا خرج دنیای شما را کفایت کرده و شما را برای پرستش فراغت بخشیده و به شکرگزاری تشویق کرده ، و ذکر و نماز را بر شما واجب کرده و تقوی را به شما سفارش کرده ، و آن را نهایت رضایت مندی خود مقرر ساخته .     تحف العقول ، ص (234 (
به درستی که خداوند ماه رمضان را میدان مسابقه خلق خود ساخته تا به وسیله
طاعتش به رضای او سبقت گیرند .   تحف العقول ، ص (239 (
ی پسرم با هیچکس برادری مکن تا بدانی کجا می رود و از کجا می آید و چه ریشه ای دارد ، پس چون خوب از حالش آگاه شدی و معاشرتش را پسندیدی با او برادری کن به شرط گذشت از لغزش و کمک در تنگی . تحف العقول ، ص (236 (
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۵۷
salek irani
سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۳، ۰۴:۲۴ ب.ظ

زندگی نامه امام علی(ع)


در دومین جمعه از ماه رجب، که از ماههاى حرام است و احترام خاصى در میان همه قبایل و طوائف داشت، ازدحام عجیبى در اطراف کعبه بود و سیل مردم از پیر و جوان با احترام ویژه اى در اطراف خانه خدا در حال طواف بودند که زنى حامله، با چهره اى شکسته، در گرداگرد خانه خدا بى تابانه مى گردید و با انگشتان لرزانش به جامه کعبه آویخته بود و در حالى که قطرات اشکش سیل آسا به صورتش مى ریخت، زیر لب مى گفت:
پروردگارا! من به تو ایمان آورده ام و به آنچه کتاب و پیامبر از سوى تو آمده ایمان دارم. پروردگارا! من به آیین جدم «ابراهیم خلیل» که بینانگذار این خانه کهن است، ایمان دارم. پروردگارا! ترا سوگند مى دهم به حق بنیانگذار این بیت، و به حق این مولودى که در شکم دارم، این زایمان را بر من آسان گردان.
 چشمهاى کنجکاو او را مى دید و گوشهاى شنوا سخنانش را دنبال مى کرد و حس کنجکاوى در مغزها تحریک مى شد، که ناگهان فریادى از تعجب از همگان بلند شد و به دنبال آن سکوتى سنگین بر همگان حکمفرما شد. آب در گلوها خشکید، حیرت و تعجب بر چهره ها نقشى شگفت زده بود و نفسها از سینه ها بیرون نمى آمد.
کسى جرأت نداشت سکوت را بشکند و بگوید: لحظه اى پیش دیوار کعبه شکافته شد و زن حامله اى به درون خانه خدا رهنمون شد!
چه کسى باور مى کرد که سنگ خارا آغوش باز کند و زن حامله اى را در خود جاى دهد؟!
حیرت و تعجب مردم هنگامى افزایش یافت که تلاش پرده داران کعبه، در گشودن قفل در به نتیجه نرسید.
لحظه به لحظه بر ازدحام مردم افزوده مى شد، همگان در انتظار بودند که از فرجام این راز آگاه شوند. از نقطه نظر مردم نگران و حیرت زده، هر لحظه اى چون یک ساعت مى گذشت و همگان ثانیه شمارى مى کردند که نیروى غیبى این مشکل را بگشاید.
پس از گذشت مدتى طولانى، همان سنگ خارا آغوش باز کرد و فاطمه بنت اسد در حالى که مولود کعبه را در آغوش داشت بیرون آمد.
صداى هلهله اوج گرفت و در خانه هاى مکه طنین انداخت. ابوطالب، عمو و برترین حامى محمد(ص) در حالى که برق شعف از دیدگانش مى جهید، بانگ برآورد:
أیّها النّاس: ولد فى الکعبة ولى اللَّه.
هان اى مردم! ولى خدا در خانه خدا دیده به جهان گشود.
 این حادثه پرشکوه و بى نظیر تاریخ، به روز جمعه، سیزدهم ماه رجب، سى امین سال حمله ابرهه به خانه خدا (عام الفیل) اتفاق افتاد.

حضرت علی(ع) فرزند ابوطالب ده سال پیش از بعثت متولد شد و پس از شش سال در اثر قحطی که در مکه اتفاق افتاد بنا به در خواست پیغمبر اکرم (ص) از خانه پدر به خانه پسر عموی خود یعنی پیامبر منتقل گردید و تحت سرپرستی و پرورش مستقیم آن حضرت درآمد. پس از چند سال که پیغمبر اکرم (ص) به موهبت نبوت نایل شد و برای نخستین بار در (غار حرا) وحی آسمانی به وی رسید وقتی که از غار رهسپار شهر و خانه خود شد , شرح حال را فرمود، علی (ع) به آن حضرت ایمان آورد و باز در مجلسی که پیغمبر اکرم (ص) خویشاوندان نزدیک خود را جمع و به دین خود دعوت نموده فرمود:
((نخستین کسی که از شما دعوت مرا بپذیرد خلیفه، وصی و وزیر من خواهد بود. تنها کسی که از جای خود بلند شد و ایمان آورد علی (ع) بود و پیغمبر اکرم (ص) ایمان او را پذیرفت و وعده های خود را درباره اش امضا نمود و از این روی علی (ع) نخستین کسی است در اسلام که ایمان آورد و هرگز غیر خدای یگانه را نپرستید)).

  حضرت علی (ع) پیوسته ملازم پیغمبر (ص) بود تا آن حضرت از مکه به مدینه هجرت نمود و در شب هجرت نیز که کفار خانه آن حضرت را محاصره کرده بودند و تصمیم داشتند آخر شب به خانه ریخته و آن حضرت را در بستر خواب قطعه قطعه نمایند علی (ع) در بستر پیغمبر اکرم (ص) خوابیده و آن حضرت از خانه بیرون آمده رهسپار مدینه گردید و پس از آن حضرت مطابق وصیتی که کرده بود, امانتهای مردم را به صاحبانش رد کرده , مادر خود و دختر پیغمبر را با دو زن دیگر برداشته به مدینه حرکت نمود.

در مدینه نیز ملازم پیغمبر اکرم (ص) بود و آن حضرت در هیچ خلوت و جلوتی علی را کنار نزد و یگانه دختر محبوب خود فاطمه را به وی تزویج نمود و در موقعی که میان اصحاب خود عقد اخوت می بست او را برادر خود قرار داد.

حضرت علی (ع) در همه جنگها که پیغمبر اکرم شرکت فرموده بود حاضر شد جز جنگ تبوک که آن حضرت او را در مدینه به جای خود نشانیده بود و در هیچ جنگی پای به عقب نگذاشت و از هیچ حریفی روی نگردانید و در هیچ امری مخالفت پیامبر (ص) را نکرد چنانچه آن حضرت فرمود:

                                         ((هرگز علی از حق و حق از علی جدا نمی شود)).

دو حدیث از حضرت علی (ع):

العِلمُِ کنزٌ عظیمٌ لا یَفنی: دانش گنجینه ای بزرگ و فناناپذیر است که نابودی ندارد.

أَلْعِلْمُ ثَلاثَةٌ: أَلْفِقْهُ لِلاَْدْیانِ، وَ الطِّبُّ لِلاَْبْدانِ،وَ النَّحْوُ لِلِّسانِ: دانش سه قسم است: فقه براى دین، و پزشکى براى تن، و نحو براى زبان.


 

                                     

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۲۴
salek irani
دوشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۳، ۰۴:۰۰ ب.ظ

حکمت نامه پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله

حکمتنامه پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله:


حکمت نامه پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله ، ثمره تلاشى نو در جهت توسعه فرهنگ قرآن و حدیث و دومین [۱] اثرِ به انجام رسیده در این پژوهشکده است که به برکت سال پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله [۲] و به منظور آشنایى هر چه بیشتر جهانیان و بویژه پژوهشگران با چهره ملکوتىِ خاتم پیامبران ، تقدیم مى گردد .

 این حکمت نامه ، سخنان حکیمانه آن بزرگ ترین حکیم الهى را که منابع معتبر اسلامى گزارش کرده اند ، در کنار آیاتى که خداوند متعال بر قلب مقدّسش فرود آورده ، با نظمى دل نشین و سهل الوصول ، در زمینه هاى : معرفت شناسى ، جهان شناسى ، انسان شناسى ، اعتقادات ، اجتماعیّات ، تربیت ، سیاست ، اقتصاد و بهداشت ، ارائه مى کند .

 این حکمت نامه ، افزون بر تبیین راه هاى تکامل و کامیابى مادّى و معنوى انسان ، سند روشنى است بر نبوّت خاتم انبیا ؛ زیرا سخنانى در این سطح و با این عمق ، بدون ارتباط با مبدأ وحى ، از کسى که حتى یک روز به مدرسه نرفته و یک ساعتْ استاد ندیده ، عقلاً امکان پذیر نیست .

 به سخن دیگر ، هر انسان آگاه و منصفى این حکمت نامه را بخواند و بداند که گوینده آن ، اُمّى و درس نخوانده است ، تردیدى در ارتباط او با مبدأ وحى نخواهد کرد و به تعبیر دقیق قرآن کریم :

  «وَ یَرَى الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ الَّذِى أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَ یَهْدِى إِلَى صِرَ طِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ . [۳] و کسانى که از دانشْ بهره یافته اند ، مى دانند آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ، حق است و به راه آن عزیزِ ستوده [صفات] ، راهبرى مى کند»  .

 گفتنى است که آیه  «وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَا وَحْىٌ یُوحَى» [۴] به همه رهنمودهاى پیامبر صلى الله علیه و آله اعتبارِ وحیانى مى بخشد ، و بدین سان ، همه حکمت هاى نبوى ، مشمول عبارت  «ما أُنزِلَ إِلَیْکَ»  در آیه قبل مى شوند که آشنایى اهل علم و آگاهى با آنها ، ایمان به صحت آنها و صداقت پیامبر خدا را به همراه دارد .

 نکاتى درباره این کتاب

۱ . متن این حکمت نامه ، برگرفته از میزان الحکمة و سایر دانش نامه هایى است که تاکنون توسّط پژوهشکده علوم و معارف حدیث ، تألیف و ترجمه شده اند . [۵] از این رو ، در میان موضوعات مطرح در این کتاب ، آن دسته از عناوین که کار تحقیق آنها در این پژوهشکده به پایان رسیده است ، از دیگر عناوین ـ که تنها از میزان الحکمة اخذ گردیده اند ـ ، کامل ترند .

 ۲ . با عنایت به نکته یاد شده ، ترجمه حکمت نامه پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله نیز برگرفته از کتاب هاى مورد اشاره است . بنا بر این ، همه محقّقان و مترجمان این کتاب ها ، در تألیف ، تحقیق و ترجمه اثر حاضر نیز سهیم اند .

 ۳ . به اعتقاد ما ، احادیث روایت شده از اهل بیت پیامبر خدا نیز احادیث پیامبر صلى الله علیه و آله اند ، چنان که از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود :

  حَدیثى حَدیثُ أبى ، وحَدیثُ أبى حَدیثُ جَدّى ، وحَدیثُ جَدّى حَدیثُ الحُسَینِ ، وحَدیثُ الحُسَینِ حَدیثُ الحَسَنِ ، وحَدیثُ الحَسَنِ حَدیثُ أمیرِالمُؤمِنین علیهم السلام ، وحَدیثُ أمیرِ المُؤمِنینَ حَدیثُ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله ، وَحَدیثُ رَسولِ اللّهِ قَولُ اللّهِ عز و جل . [۶] حدیث من ، حدیث پدرم و حدیث پدرم ، حدیث جدّم و حدیث جدّم ، حدیث حسین و حدیث حسین ، حدیث حسن و حدیث حسن ، حدیث امیر مؤمنان و حدیث امیر مؤمنان ، حدیث پیامبر خدا و حدیث پیامبر خدا ، حدیث خداوند عز و جلاست .

 لیکن در این مجموعه ، تنها احادیثى ذکر مى شوند که در منابع حدیثى ، مستند به شخص پیامبر صلى الله علیه و آله باشند ، تا کتاب ، براى همه مذاهب اسلامى ، بیشتر قابل بهره بردارى باشد .

 ۴ . حکمت نامه پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله ، در بسیارى موارد ، براى آشنایى پژوهشگران با فهم دقیق سخنان آن بزرگوار (و به اصطلاح : «فقه الحدیث») ، توضیح ، تحلیل و جمع بندى هایى ارائه مى نماید [۷] که امیدواریم سودمند افتد .

 ۵ . یکى از آداب مهمّ نقل حدیث، چگونگى نسبت دادن آن به پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام است . کلینى رحمه الله از امام على علیه السلام روایت کرده است که :

  إذا حَدَّثتُم بِحَدیثٍ فَأسنِدوهُ إلَى الَّذى حَدَّثَکُم ؛ فَإِن کانَ حَقّا فَلَکُم و إِن کانَ کَذِبا فَعَلَیهِ . [۸] هنگامى که حدیثى را نقل مى کنید ، آن را به کسى که آن را روایت نموده ، نسبت دهید ، که اگر درست باشد ، به سود شماست و اگر دروغ باشد ، به زیان راوى است .

 بنا بر این ، براى رعایت احتیاط ، توصیه اکید داریم که کسانى که مى خواهند از این کتاب یا سایر کتب روایى ، حدیثى نقل کنند ، آن را مستقیما به پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام نسبت ندهند ؛ بلکه حدیث را از طریق منبعى که آن را روایت کرده است ، به آنان منسوب نمایند . براى نمونه ، نگویند : «پیامبر صلى الله علیه و آله چنین فرمود» یا : «امام علیه السلام چنین فرمود» ؛ بلکه بگویند : «فلان کتاب، از پیامبر صلى الله علیه و آله چنین روایت کرده است» و یا بگویند : «از پیامبر صلى الله علیه و آله چنین روایت شده است» .

 سپاس و قدردانى

اکنون که این کتاب به پایان رسیده است ، حقیقتا خامه و بیان خود را بسى ناتوان تر از آن مى بینم که سپاس خداوند را به جاى آورم ؛ سپاس به خاطر آن که در سالى که نام «پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله » زینت بخش آن است ، در مدّتى کوتاه ، توفیق تدوین حکمت نامه پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله را عنایت فرمود ، به گونه اى که در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان ۱۴۲۷ (۲۴ مهرماه ۱۳۸۵) متن اولیه آن تنظیم گردید و شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان ۱۴۲۸ (۱۲ مهرماه ۱۳۸۶) ملاحظه نهایى آن پایان یافت : [۹] فکیف لى بتحصیل الشکر و شکرى إیّاک یفتقر إلى شکر ، فکلّما قلتُ : «لک الحمد» ، وَجَبَ لذلک أن أقول : «لک الحمد» .

 از همه فضلاى عزیزى که در این خدمت به آستان پیامبر خدا صلى الله علیه و آله سهیم بوده اند ، صمیمانه سپاس گزارم ، بویژه از فاضل گرامى جناب آقاى مجتبى فرجى که زحمت جابه جایى و تنظیم مصادر روایات این اثر را متحمّل شدند ، و نیز فاضل ارجمند جناب آقاى مرتضى خوش نصیب که نقد آن را بر عهده گرفتند . همچنین از دوست عزیز و گران قدرم فاضل فرهیخته حجّة الاسلام و المسلمین دکتر محمّدعلى مهدوى راد که با قلم زیباى خود ، درآمد این حکمت نامه را آراستند ، قدردانى و تشکّر مى کنم و براى همه عزیزان ، از خداوند متعال ، پاداشى درخور فضل حضرتش مسئلت مى نمایم .

 إلهى! فکما غذّیتنا بلطفک و ربّیتنا بصنعک فتمّم لنا سوابغ النّعم ، یا ذا الجود و الکرم!

 محمّدى رى شهرى

 ۱۲ / ۷ / ۱۳۸۶

 شب بیست و سوم رمضان ۱۴۲۸

حکمت نامه پیامبر اعظم، در یک نگاه

 ... بَعَثَ اللّهُ سُبحانَهُ مُحَمَّدا رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله ... مَأخُوذا عَلَى النَّبِیِّینَ میثاقُهُ ، مَشهورَةً سِماتُهُ ، کَریماً میلادُهُ . و أهلُ الأرضِ یَومَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ ، و أهواءٌ مُنتَشِرَةٌ ، وَطَرائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ ، بَینَ مُشَبِّهٍ للّهِِ بِخَلقِهِ ، أو مُلحِدٍ فِى اسمِهِ ، أو مُشیرٍ إلى غَیرِهِ . فَهداهُم بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ ، و أنقَذَهُم بِمَکانِهِ مِنَ الجَهالَةِ . [۱۰] ... خداوند سبحان ، محمّد ، پیامبر خدا را فرستاد ... در حالى که از پیامبران [قبلى ]برایش پیمان گرفته بود. نشانه هاى پیامبرى اش آشکار شد و روز ولادتش با کرامتى عظیم ، همراه بود . در این هنگام ، مردم روى زمین ، به کیش و آیین ، پراکنده بودند و هر کس را عقیده و آیین و رسمى دیگر بود : پاره اى خدا را به آفریدگانش تشبیه مى کردند ، پاره اى او را به نام هایى منحرف مى خواندند و جماعتى مى گفتند که : این جهانِ هستى ، آفریده دیگرى است . خداوند ، با رسالت محمّد صلى الله علیه و آله آنان را از گم راهى رهانید و ننگِ جهالت را از آنان زُدود .

 قرن ها از برانگیخته شدن آخرین فرستاده خداوند ، پیامبر مهر ، صمیمیت و صلابت ، عیسى مسیح علیه السلام گذشته بود . جامعه انسانى دست خوش دگرگونى هاى فکرى و عقیدتى و دگرسانى هاى اخلاقى و اجتماعىِ شگفتى شده بود . مردمان در خواب غفلت فرو رفته بودند و تار و پود حقیقت ، چنان از هم گسسته شده و رشته دین ، سست و نااستوار و پایه هاى باور ، ناپایدار گشته بود که انسان ها گرفتار سلطه شیطان شده ، فرمان دیو مى بردند و به آبشخور جهل زاى ابلیس ، وارد مى شدند و با مستى بر مى آمدند . تخمِ کین مى کاشتند و بیرق فتنه بر مى افراشتند و با گرفتار آمدن در امواج فتنه ، سرگردان و حیرت زده ، درمانده و نادان و فریفته شیطان ، راه به هیچ مقصود استوار و مقصود شایسته اى نمى بردند .

 در چنین هنگامه اى ، [۱۱] پس از روزگارانى که از هدایت گسترىِ عیسى مسیح علیه السلام مى گذشت ، خداوند ، محمّد صلى الله علیه و آله را با دینى آشکار ، قوانین و مقرّراتى استوار ، نشانه هایى پایدار ، انوارى درخشان و مشعلى فروزان ، دانشى انباشته ، گسترده ، زداینده جهل و ایجاد کننده بیدارى ، بُرنایى ، هوشمندى و باورهاى ژرف ، با صلابت برانگیخت [۱۲] تا جامعه اى «قرآنى» ، سرشار از ارزش هاى الهى ـ انسانى و آکنده از مکرمت هاى اخلاقى پدید آورَد و انسان را به سوى مقصد والا و مقصود اعلا ، رهنمون شود . محمّد صلى الله علیه و آله خود ، جلوه این حقایق آسمانى ، تبلور آموزه هاى قرآنى ، و تجسّم عینى ارزش هاى الهى ـ اخلاقى بود . [۱۳] پیامبر خدا ، زیباترین ، دل پذیرترین ، کامل ترین و برترین چهره انسانىِ آفریده خداوند بود . تأمّل در سیره او ، درنگریستن به شخصیت او ، و تدبّر در خُلق و خوى او ، انسان را شگفت زده و متحیّر مى سازد . پیامبر خدا ، به واقع ، در دشتستان تاریخ ، چونان بلندترین قلّه اى است که هر آن که از معبر تاریخ گذشته ، به ناچار نگاهش به او خیره گشته است ، مگر این که چونان کوردلانِ گریزان از حقیقت ، چشم خود را بر زیباترین جلوه هستى نیز بسته باشد .

 به دیگر سخن ، پیامبر خدا ، چونان آفتاب در اوج نیم روز است . مگر مى شود چشم داشت و آن همه نورافشانى ، پرتوآفرینى و گرمازایى را ندید و حس نکرد؟! مگر این که چون شب پره خویانى بود که از شعاع شگفت و شگرف آفتاب ، فرار مى کنند و دیدن حقیقت را بر نمى تابند . آیا درازناىِ تاریخ و پهنه گیتى ، چهره اى چنین شکوهمند به خود دیده است؟! از على علیه السلام بشنوید که بى گمان در نمایاندن شخصیت و چهره پیامبر خدا ، یگانه است و بى همتا :

  مَن رَ آهُ بَدیهَةً هابَهُ ، ومَن خالَطَهُ مَعرِفَةً أحَبَّهُ ، یَقولُ ناعِتُهُ : لَم أرَ قَبلَهُ ولا بَعدَهُ مِثلَهُ . [۱۴] هر کس بدون سابقه قبلى وى را مى دید، هیبتش او را مى گرفت و هر که با وى معاشرت مى کرد و او را مى شناخت ، دوستدارش مى شد. هر که مى خواست او را وصف کند، مى گفت : نظیر او را در گذشته و حال ندیده ام.

 بدین سان ، طبیعى است که این چهره نورانى ، جهانى شود و پرتو شخصیت او بر تمام شخصیت هاى جهان ، سایه افکند و تمام قهرمانان و بزرگان ، این قلّه هاى افراشته تاریخ بشر ، در برابر عظمت و والایى او سر فرود آورند و زمینه تحقّق وعده الهى در جهانى شدن این آیین ، و سیطره آموزه هاى دین این چهره بى بدیل تاریخ ، شکل گیرد که خداوند فرمود :

  «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ . [۱۵] او کسى است که پیامبرش را با هدایت و دین درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دین است ، پیروز گرداند»  .

 این همه ، چیزى نبوده و نیست که بر هوشمندان تاریخ ، پوشیده مانَد ؛ آنانى که چگونگى روند حقایق را مى دانستند و چه سانىِ نفوذ اندیشه و کلام را در مى یافتند ، چه آنان که مى یافتند ، ولى بر نمى تافتند و از ره ستیز بر مى آمدند ، و چه آنان که مى یافتند و بر مى تافتند و از سرِ خضوع ، بدان اذعان مى داشتند و در برابر عظمت آن ، سر فرود مى آوردند . اکنون از هر کدام از این دو رویکرد ، به یک نمونه بنگرید :

 ولید بن مغیره ، سرسخت ترین و خیره سرترین دشمن پیامبر صلى الله علیه و آله ، پس از شنیدن آیاتى گفت :

  وَ اللّهِ لَقَد سَمِعتُ مِن مُحَمَّدٍ آنِفا کَلاما ما هُوَ مِن کَلامِ الإِنسِ و لا مِن کَلامِ الجِنِّ و أنَّ لَهُ لَحَلاوةً و أنَّ عَلَیهِ لَطَلاوَةً و أنَّ أعلاهُ لَمُثمِرٌ و أنَّ أسفَلَهُ لَمُغْدِقٌ و أنَّهُ لَیَعلو و لا یُعلى عَلَیهِ . [۱۶] به خداوند سوگند ، در همین روزها سخنى را از محمّد شنیدم که نه از جنس کلام جنیان و نه انسیان بود. آن کلام ، شیرینى و جذابیتى ویژه دارد . شاخ و برگش پربار و ریشه هایش جوشان است . او هماره بر فراز مى نشیند و چیزى برتر از آن نمى رود .

 و انیس بن جُناده ، از چیره زبان ترین شاعران روزگار جاهلى و از جمله ناقدان محافل شعر آن روزگاران ، پس از تصریح به این که سخن ارائه شده از پیامبر خدا را با برترین شعرها و سخن ها به میزان نقد نهاده است ، مى گوید :

  فَما یَلتَئِمُ عَلى لِسانِ أحَدٍ بَعدى أنَّهُ شِعرٌ ، وَ اللّهِ أنَّهُ لَصادِقٌ و أنَّهُم لَکاذِبونَ . [۱۷] پس از من ، بر زبان کسى نخواهد گذشت که آن شعر است . به خداوند سوگند که قرآن ، حقیقت دارد و آنان دروغگویند .

 چنین بود که پیراسته دلان ، سر در گرو حق گذاشته ، بر گرد شمع وجود پیامبر خدا ، چونان پروانه گِرد آمدند و سر از پا ناشناخته ، در دفاع از او کوشیدند . آن روزگاران و پس از آن ، بر گذرگاه تاریخ ، سیاه دلان و تیره جانان در برابر او و آموزه هاى والایش صف کشیدند ، با روش هاى گوناگون ، علیه شخصیت پیامبر صلى الله علیه و آله و تحریف و وارونه سازى چهره زیباى او تلاش کردند و از دورترین روزگاران تا سده هاى اخیر و شکل گیرى و گسترش پژوهش خاورشناسان ، از ساختن و پراکندن دروغ ها ، افسانه ها و سخنان یاوه ، کوتاه نیامدند و تا توانستند ، در این راه کوشیدند . [۱۸] پس از پیروزى انقلاب اسلامى در ایران و ارائه چهره اى ناب و خردمندانه از اسلام و ایجاد جاذبه و کشیدن انبوه اندیشه ها ، خامه ها ، فکرها و جریان ها به سوى آموزه هاى والاى قرآن و اسلام ، روند این تلاش ها و کوشش ها و کشش هاى شیطانى و دیومنشانه در جهت تحریف چهره پیامبر خدا ، بسى افزون شد . کتاب آیات شیطانى ، از جمله نمونه هاى زشت و پَلشت همین جریان بود و اهانت هاى مکرّر به آن چهره پاک و تابناک خدایى در قالب کاریکاتور و ... در همین جهت و با همین سمت و سو شکل گرفت . بر این همه باید سخنان یکسر دروغ و اهانت آمیز پاپ را افزود که بى گمان ، آبشخورش همان جریانِ آغاز شده از روزگاران کهن ، و انگیزه اش انگیزه هاى شیطانى و ستیهنده با پیامبر خداست . اکنون باید مسلمانان مؤمن و هوشمند ، با حزم اندیشى تمام ، این جریان ها را بپایند و بدانند که حملات جریانِ یاد شده ، بویژه پس از پیروزى شگفت آور و خیره کننده «حزب اللّه لبنان» بر رژیم تا بُن دندان مسلّح اسرائیل ، با همراهى و همدستى صهیونیزم بین الملل ، تشدید شده ، گسترده تر خواهد گشت .

 اعلام «سال پیامبر اعظم» ، [۱۹] فرصت بسیار مناسبى است که عالمان ، محقّقان و سختکوشان قبیله قلم ، با تمام توان به آوردگاه توطئه ها و تهاجم فرهنگى و شبیخون فکرى برنامه ریزى شده دشمنان اسلام ، وارد شوند و با ترسیمى زیبا از چهره پیامبر صلى الله علیه و آله بر پایه منابع و مصادر اصیل و آموزه هاى ارجمند و تعالیم قویم قرآنى و اسلامى ، با ارائه ابعاد مختلف سیره والاى آن بزرگوار و آن شخصیت بى بدیل و ناپیدا کرانه ، جهانیان را با شخصیت آفتابگون و معارف و حقایق دریاوار نبوى آشنا سازند و مشعلى فروزان ، فرا راه بشر قرار دهند .

 

[۱] نخستین اثر ، پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله از نگاه قرآن و اهل بیت علیهم السلام بود که در نیمه اوّل سال ۱۳۸۵ منتشر شد .

[۲] گفتنى است که در سال ۱۳۸۵ هجرى شمسى بر پایه تقویم هجرى قمرى ، دوبار سالگرد وفات پیامبر خدا تکرار شده و به همین مناسبت ، رهبر فرزانه انقلاب اسلامى ، این سال را «سال پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله » نامیده است .

[۳] سبأ : آیه ۶ .

[۴] نجم : آیه ۳ ـ ۴ .

[۵] مانند : دانش نامه میزان الحکمة ، دانش نامه عقاید اسلامى ، دانش نامه احادیث پزشکى ، اهل بیت در قرآن ف و حدیث ، دنیا و آخرت از نگاه قرآن و حدیث ، حج و عمره در قرآن و حدیث ، خیر و برکت در قرآن و حدیث ، توسعه اقتصادى بر پایه قرآن و حدیث ، گفتگوى تمدّن ها در قرآن و حدیث ، پیامبر اعظم از نگاه قرآن و اهل بیت ، ماه خدا در قرآن و حدیث .

[۶] الکافى : ج ۱ ص ۵۳ ح ۱۴ ، روضة الواعظین : ص ۲۳۳ .

[۷] تعداد این توضیح ها و تحلیل ها ، بیش از دویست عنوان در حجمى بیش از نهصد صفحه است .

[۸] . الکافى : ج ۱ ص ۵۲ ح ۷ .

[۹] ر . ک : ج ۱۱ ص ۲۸۹ (شب بیست وسوم) ، ۳۰۹ (علم آموزى و عبادت) و ۳۱۱ (بهترین اعمال در شب قدر) .

[۱۰] نهج البلاغة : خطبه ۱ .

[۱۱] آنچه آمد ، اندکى بود از نمادها و نمودهاى فرهنگى ، اعتقادى و اخلاقى بسیارِ جامعه جاهلى در آستانه ظهور محمّد مصطفى صلى الله علیه و آله .

[۱۲] ر . ک : نهج البلاغة : خطبه هاى ۱ و ۲ و ۹۴ و ۱۳۳ و ۱۵۸ .

[۱۳] مسند ابن حنبل : ج ۶ ص ۹۱ ، الطبقات الکبرى : ج ۱ ص ۳۶۴ ، تنبیه الخواطر : ج ۱ ص ۸۹ .

[۱۴] الغارات : ج ۱ ص ۱۶۷ ، بحار الأنوار : ج ۱۶ ص ۱۹۴ ح ۳۳ .

[۱۵] توبه : آیه ۳۳.

[۱۶] مجمع البیان : ج ۵ ص ۳۸۷ .

[۱۷] الإصابة : ج ۳ ص ۳۳۹ ، الشفا بتعریف حقوق المصطفى : ج ۱ ص ۳۷۱ .

[۱۸] براى نمونه ، ر.ک : محمّد در اروپا (داستان هزار سال افسانه سازى و دروغ پردازى در غرب) ، مینو صمیمى ، ترجمه : عبّاس مهر پویا ؛ الاستشراق فى السیرة النبویّة ، عبد اللّه محمّد الأمین النعیم .

[۱۹] این نام گذارى، زمینه ساز کشش ها و کوشش هاى عالمان، نویسندگان، پژوهشیان و مراکز تحقیق ف و پژوهش شد تا براى نگارش ، تدوین و سامان دادن آثار و مجموعه هایى درباره آن رسول بیدارى و آزادى، همّت گمارند . در این میان ، مجموعه حکمت نامه پیامبر اعظم ، در جمع و تدوین و عرضه سخنان گوهرنشان و حکمت هاى آفتابگونِ پیامبر خدا ، از لونِ دیگرى است. در این مجموعه ، حکمت هاى نبوى، در قالب موضوعات مختلف و با چینشى دقیق و کارآمد، سامان یافته است . آنچه در پى مى آید، گزارشى است تفصیلى و گاه تحلیلى از این مجموعه گسترده و درون مایه ارجمند و آموزنده آن . 

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۰۰
salek irani
يكشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۳، ۰۴:۰۰ ب.ظ

بانک حدیث روز

بسم الله الرحمن الرحیم

    توهین به پیامبر خدا (دوست خوب خدا) ... ! :


پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : 
خداوند تبارک و تعالى فرموده است: هر که به یکى از دوستان من تحقیر و توهین روا دارد، به جنگ با من برخاسته است.
الکافی: ج ۲، ص ۳

خودپسندی، آفت خرد :
امام علی علیه السلام :
هرکه از کردار خود خوشش آید، خردش آسیب بیند.
غرر الحکم، ح8380

پشتکار در کسب مکارم :
امام علی علیه السلام :
در راه کسب مکارم اخلاق پشتکار و پایدارى ورزید.
غرر الحکم، ح4712

امام علی علیه السلام :
نتیجه کوتاهى در کار، پشیمانى است و نتیجه دور اندیشى، سالم ماندن.
نهج البلاغه، حکمت 181


امام علی علیه السلام :
همنشین و دوسـت، همانند وصله در لباس است، پس آن را همشکل برگزین.


    پیوندهای شیعه :

امام صادق علیه السلام :
دروغ مى ‏گوید کسى که گمان مى‏ کند شیعه‏ ما است، ولى به ریسمان غیر ما، چنگ زده است.




امام صادق علیه السلام :
هر که بد اخلاق باشد، خود را شکنجه دهد.


امام علی علیه السلام :
هر که براى دنیا اندوه خورد، از قضاى الهى ناخشنود است.

حضرت محمد صلی الله علیه و آله :
از حاکمان الهى اطاعت کنید و گوش بفرمان باشید زیرا اطاعت از رهبرى مایه «وحدت اُمت اسلام» است.



امام علی علیه السلام :
(مهدى) شیوه عدالت را به شما نشان مى ‏دهد و احکام از بین رفته کتاب و سنّت را زنده سازد.































۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۰۰
salek irani
شنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۳، ۰۶:۳۳ ب.ظ

حدیث2

به گزارش وبلاگ سالک ایرانی:


حدیث (1) رسول اکرم صلى الله علیه و آله :

 

لا تَزالُ اُمَّتى بِخَیرٍ ما تَحابّوا وَاَقامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَکاةَ وَقَروا الضَّیفَ... ؛

 

امّتم همواره در خیر و خوبى اند تا وقتى که یکدیگر را دوست بدارند، نماز را برپا دارند، زکات بدهند و میهمان را گرامى بدارند...

 

 امالى طوسى، ص 647، ح 1340

 

حدیث (2) رسول اکرم صلى الله علیه و آله :

 

اَلصَّلاةُ مِفتاحُ کُلِّ خَیرٍ؛

 

نماز کلید همه خوبی هاست.

 

الفردوس، ج 2، ص 404، ح 3796

حدیث (3) رسول اکرم صلى الله علیه و آله :

 

اَوَّلُ الوَقتِ رِضوانُ اللّه وَوَسَطُ الوَقتِ رَحمَةُ اللّه وَآخِرُ الوَقتِ عَفوُ اللّه ؛

 

نماز در اول وقت خشنودى خداوند، میان وقت رحمت خداوند و پایان وقت عفو خداوند است.

 

سنن الدار قطنى، ج 1، ص 201، ح 974

حدیث (4) رسول اکرم صلى الله علیه و آله :

 

اَیُّهَا النّاسُ اِنَّ المُصَلّى اِذا صَلّى فَاِنَّهُ یُناجى رَبَّهُ تَبارَک وَتَعالى فَلیَعلَم بِما یُناجیهِ؛

 

اى مردم همانا نمازگزار هنگام نماز با پروردگار بزرگ و بلند مرتبه اش مناجات مى کند، پس باید بداند چه مى گوید.

 

مسند ابن حنبل، ج 2، ص 129

حدیث (5) امام على علیه السلام :

 

لَو یَعلَمُ المُصَلّى ما یَغشاهُ مِنَ الرَّحمَةِ لَما رَفَعَ رَأسَهُ مِنَ السُّجودِ؛

 

اگر نمازگزار بداند تا چه حد مشمول رحمت الهى است هرگز سر خود را از سجده بر نخواهد داشت.

 

غررالحکم، ج 5، ص 116، ح 7592

حدیث (6) امام على علیه السلام :

 

اُنظُر فیما تُصَلّى وَعَلى ما تُصَلّى اِن لَم یَکُن مِن وَجهِهِ وَحِلِّهِ فَلا قَبولَ؛

 

بنگر در چه (لباسى) و بر چه (چیزى) نماز مى گزارى، اگر از راه صحیح و حلالش نباشد، قبول نخواهد بود.

 

تحف العقول، ص 174

حدیث (7) امام صادق علیه السلام :

 

مَن قَبِلَ اللّه مِنهُ صَلاةً واحِدَةً لَم یُعَذِّبهُ وَمَن قَبِلَ مِنهُ حَسَنَهً لَم یُعَذِّبهُ؛

 

خداوند از هر کس یک نماز و یا یک کار نیک را قبول کند، عذابش نمى نماید.

 

کافى، ج 3، ص 166، ح 11

حدیث (8) امام صادق علیه السلام :

 

تَسبیحُ فاطِمَةَ علیهاالسلام فى کُلِّ یَومٍ فى دُبُرِ کُلِّ صَلاةٍ اَحَبُّ اِلَىَّ مِن صَلاةِ اَلفِ رَکعَةٍ فى کُلِّ یَومٍ؛

 

تسبیحات فاطمه زهرا علیهاالسلام در هر روز پس از هر نماز نزد من محبوب تر از هزار رکعت نماز در هر روز است.

 

کافى، ج 3، ص 343، ح 15

حدیث (9) امام صادق علیه السلام :

 

سَجدةُ الشُکرِ واجِبَةٌ عَلى کُلِّ مُسلِمٍ تُتِمُّ بِها صَلاتَکَ وَتُرضى بِها رَبَّکَ وَتُعجِبُ المَلائِکَةَ مِنکَ... ؛

 

سجده شکر برهرمسلمانى واجب است،با آن نمازت را کامل و پروردگارت را خشنود مى سازى و فرشتگان را به شگفتى مى آورى.

 

التهذیب، ج 2، ص 110، ح 183

 

حدیث (10) امام صادق علیه السلام :

 

یُعرَفُ مَن یَصِفُ الحَقَّ بِثَلاثِ خِصالٍ: یُنظَرُ اِلى اَصحابِهِ مَن هُم؟ وَاِلى صَلاتِهِ کَیفَ هىَ؟ وَفى اَىِّ وَقتٍ یُصَلّیها؟؛

 

کسى که از حق دَم مى زند با سه ویژگى شناخته مى شود: ببینید دوستانش چه کسانى هستند؟ نمازش چگونه است؟ و در چه وقت آن را مى خواند؟

 

محاسن، ج 1، ص 396، ح 885

حدیث (11) رسول اکرم صلى الله علیه و آله :

 

اَلصَّلاةُ مِن شَرائِعِ الدّینِ وَ فیها مَرضاةُ الرَّبِّ عَزَّوَجَلَّ وَ هِىَ مِنهاجُ النبیاءِ وَ لِلمُصَلّى حُبُّ المَلائِکَةِ وَ هُدىً و ایمانٌ وَ نورُ المَعرفَةِ وَ بَرَکَةٌ فِى الرِّزقِ؛

 نماز، از آیین هاى دین است و رضاى پروردگار، در آن است. و آن راه پیامبران است. براى نمازگزار، محبت فرشتگان، هدایت، ایمان، نور معرفت و برکت در روزى است.

 

خصال، ص 522، ح 11

حدیث (12) رسول اکرم صلى الله علیه و آله :

 

ثَلاثٌ لَو یَعلَمُ النّاسُ ما فیهِنَّ ما اُخِذنَ اِلاّ بِسَهمَةٍ حِرصا عَلى ما فیهِنَّ مِن الخَیرِ وَ البَرَکَةِ: اَلتَّذینُ بِالصَّلاةِ وَ التَّهجیُر بِالجَماعاتِ وَ الصَّلاةُ فى اَوَّلِ الصُّفوفِ؛

سه چیز است که اگر مردم آثار آن را مى دانستند، به جهت حریص بودن به خیر و برکتى که در آنها هست، به قرعه متوسل مى شدند: اذان نماز، شتاب به نماز جماعت و نماز در صف اول.

 

کنزالعمّال، ح 43235

حدیث (13) رسول اکرم صلى الله علیه و آله :

 

اِعلَموا اَنَّ اللّه تعالى قَد فَرَضَ عَلَیکُم الجُمُعَةَ فَمَن تَرَکَها فى حَیاتى وَ بَعدَ مَماتى وَ لَهُم اِمامٌ عادِلٌ اِستِخفافا بِها وَ جُحودا لَها فَلا جَمَعَ اللّه شَملَهُ وَ لا بارَکَ لَهُ فى اَمرِهِ اَلا وَ لا صَلاةَ لَهُ اَلا وَ لا زَکاةَ لَهُ اَلا وَ لا حَجَّ لَهُ اَلا وَ لا صَومَ لَهُ اَلا وَ لا بَرَکَةَ لَهُ حَتّى یَتوبَ؛

بدانید که خداوند متعال نماز جمعه را بر شما واجب ساخته است پس آنان که در زندگى و پس از مرگ من، از روى سبک شمردن و یا انکار، آن را ترک کنند، با وجود این که پیشواى عادلى دارند، خداوند وحدتشان نبخشد و در کارشان برکت ندهد، آگاه باشید نه زکات، نه نماز، نه حج و نه روزه آنان پذیرفته است. بدانید که زندگى آنان برکتى نخواهد داشت، مگر توبه کنند.

 

عوالى اللالى، ج 2، ص 54، ح 146

حدیث (14) رسول اکرم صلى الله علیه و آله :

 

عن زید بن خالدٍ الجُهَنّى: ما کانَ رَسُولُ اللّه صلى الله علیه و آله یَخرُج مِن شَى ءٍ لِشَى ءٍ مِنَ الصَّلَواتِ حَتّى یَستاکَ ؛

زید بن خالد جُهَنى: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله از هیچ نمازى به نماز دیگر مشغول نمى شدند، مگر این که در این فاصله مسواک مى زدند.

 

المعجم الکبیر، ج 5، ص 254، ح 5261

حدیث (15) امام على علیه السلام :

 

اَلنَّظیفُ مِنَ الثِّیابِ یُذهِبُ الهَمَّ وَالحُزنَ وَهُوَ طَهورٌ لِلصَّلاةِ؛

 

لباس پاکیزه غم و اندوه را برطرف مى کند و باعث پاکیزگى نماز است.

 

کافى، ج 6، ص 444، ح 14

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۳ ، ۱۸:۳۳
salek irani
جمعه, ۳ بهمن ۱۳۹۳، ۰۶:۲۹ ب.ظ

حدیث معصومین

به گزارش وبلاگ سالک ایرانی اسلامی:


امام علی(علیه السلام): اخلاقت را نیکو کن تا خداوند حسابت را آسان کند.

                                                                                                         

امیر المومنین على(علیه السلام): چه بسیار انسان هاى عزیزى که اخلاق بد ایشان را ذلیل ساخته است و چه بسیار انسان هاى ذلیلى که با اخلاق خوش به عزت رسیده‏اند.
رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه واله): آنگاه که خداوند ایمان را آفرید آنرا به خوش اخلاقى و سخاوت تقویت نمود و همچنین هنگامى که کفر را آفرید آنرا نیز به بد اخلاقى و بخل تقویت نمود.
رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه واله): کاملترین مردم از حیث ایمان و شبیه‏ترین آنها به من، خوش اخلاق ترین آنها است.          

                                                                                                         

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: بیشترین امتیازی که امت من به سبب داشتن آن به بهشت می رود، تقوای الهی و خوش خلقی است.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: بدرستی که اخلاق نیکو لغزش ها را ذوب می کند، همان گونه که آفتاب یخ را. پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله) فرمود: به درستی که بنده، در سایه خوش خلقی خود به درجات بزرگ و مقامات والایی در آخرت می رسد، در حالی که ممکن است عبادتش ضعیف است. در مقابل نقل شده که فرمود: به راستى ممکن است بنده‏اى به خاطر بداخلاقى به پائین‏ترین درکات جهنم سقوط نماید.
على(علیه السلام) فرمود: اخلاق بد ، بدترین همنشین انسان است، دوستان انسان را فرارى مى‏ دهد و چیزى وحشتناک‏تر از بداخلاقى نیست.
از امیرمؤمنان على(علیه السلام) پرسیدند: چه کسى غم و اندوهش از همه بیشتر است؟ فرمود: کسى که از همه اخلاقش بدتر است!
امیرمؤمنان على(علیه السلام) فرمود: چهار چیز است به هر کس داده شود خیر دنیا و آخرت به او داده شده است: راستى در سخن گفتن و اداء امانت، و عفّت شکم (پرهیز از حرام) و حسن خلق.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۳ ، ۱۸:۲۹
salek irani
پنجشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۳، ۰۴:۰۰ ب.ظ

وقتی غرب ما را ظریف می برد

به گزارش وبلاگ وجیزه:

 

غرب

ایرانی جماعت خونش به جوش می آید وقتی تاریخ ایران باستان را میخواند!

ما اگر هم شناسنامه نداشته باشیم ولی تمدنی کهن داریم، شما که ایرانی هستید خوب می دانید ،اگر نمی دانید کمی تاریخ هم در کنار دیگر "چیزها" که میخوانید، این هم بخوانید که "فرهاد چهارم" از پادشاهان "اشکانیان" بدلیل بی کفایتی در اداره امور، دچار اغتشاشات داخلی می شود و ناگزیر به "اکتاویوس"پادشاه روم پناهنده می شود، و مجدداً با کمک مالی و نظامی روم به سلطنت باز می گردد.

و در پاسخ این اقدام روم، فرهاد ناگزیر به تنها خواسته اکتاویوس تن می دهد و به ناچار "*درفشهای" رومیان را که هنگام جنگ با کراسوس به دست پارتیان افتاده بود و مایه مباهات پارت ها و نشانه رسوایی رومی ها بود را مسترد می نماید.1

ایرانی خونش به جوش می آید وقتی تاریخ را می خواند و همین ۳ ماه پیش "پوتین" رییس جمهور روسیه «سپر» سرباز ایران باستان را به رییس جمهور شناسنامه دارمان هدیه می دهد، تا به ما بفهماند «ایرانی با غیرت بایست!» تو دارای شکوه و جلال و اقتدار هستی و تو " می توانی"و ...

ایرانی خونش به جوش می آید وقتی تاریخ را می خواند که "کورش" با همه اقتدار و سیاستی که داشت وقتی "بابل" را فتح  میکند بر پایه "اعتقاداتش" بر قوم "یهود" هم مباهات می کند و آنان را آزاد میکند؛و یا بر قومی بخاطر اعتقادات و دینش نمی تازد و آنان را بر دینشان باقی میگذارد!

آن وقت بلا تشبیه، وزیر امور خارجه دولت فخیمه ایران اسلامی، به پیامبرش؛ توهین می کنند و در همان روز با حامیان توهین کنندگان در خیابان قدم می زند و چند روز بعد در کشور توهین کننده گل و بلبل و لبخند دیپلماتیک می زند!

ایرانی خونش به جوش می آید وقتی تاریخ را می خواند!

---------------------------------------------

پ.ن 1:تیتر را هر طور بخوانی "سر و ته یک کرباس است"!

پ.ن 2:درایران باستان بزرگترین نبردی که غرب در مقابل شرق (ایران باستان)قرار گرفته "حران" بوده و در تاریخ معاصر هم در هشت سال دفاع مقدس تمام "جهان" برعلیه ایران اسلامی قرار گرفت که در هر دو نبردایران پیروز این میادین بوده است.

پ.ن 3:حیف است که رهبر مدام بر این دولت در جلسات خصوصی بارها می گوید:«نگاهتان به دست بیگانه نباشد»

پ.ن 4: خدایا بعضی ها را در مواجه با غرب "خر بوریدان" نکن! نرمش قهرمانانه پیش کش!

کاملاً بی ربط:

"شارلی ابدو" همان "الاغ" یهودیان افراطی است؛ و کار، کارِ خودشان است! و این عمل را مقدس می پندارند!

53185_319

برگرفته شده از vajizeh.blog.ir
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۰۰
salek irani
چهارشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۳، ۰۶:۰۰ ب.ظ

زندگی نامه حضرت محمد (ص):

به گزارش وبلاگ سالک ایرانی اسلامی:


زندگی  نامه حضرت محمد (ص):



نام: محمد بن عبد الله

حضرت محمد (ص) در تورات و برخى کتب آسمانى «احمد» نامیده شده است. آمنه، دختر وهب، مادر حضرت محمد (ص) پیش از نامگذارىِ فرزندش توسط عبدالمطلب به محمّد، وى را «احمد» نامیده بود.



کنیه حضرت محمد (ص): ابوالقاسم و ابوابراهیم.

القاب حضرت محمد (ص): رسول اللّه، نبى اللّه، مصطفى، محمود، امین، امّى، خاتم، مزّمل، مدّثر، نذیر، بشیر، مبین، کریم، نور، رحمت، نعمت، شاهد، مبشّر، منذر، مذکّر، یس، طه‏ و...



منصب حضرت محمد (ص): آخرین پیامبر الهى، بنیان‏گذار حکومت اسلامى و نخستین معصوم در دین مبین اسلام.

تاریخ ولادت حضرت محمد (ص): روز جمعه، هفدهم ربیع الاول عام الفیل برابر با سال 570 میلادى (به روایت شیعه). بیشتر علماى اهل سنّت تولد آن حضرت را روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول آن سال دانسته‏اند.

عام الفیل، همان سالى است که ابرهه، با چندین هزار مرد جنگى از یمن به مکه یورش آورد تا خانه خدا (کعبه) را ویران سازد و همگان را به مذهب مسیحیت وادار سازد؛ اما او و سپاهیانش در مکه با تهاجم پرندگانى به نام ابابیل مواجه شده، به هلاکت رسیدند و به اهداف شوم خویش نایل نیامدند. آنان چون سوار بر فیل بودند، آن سال به سال فیل (عام الفیل) معروف گشت.

محل تولد حضرت محمد (ص): مکه معظمه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى).

نسب پدرى حضرت محمد (ص): عبدالله بن عبدالمطلب (شیبة الحمد) بن هاشم (عمرو) بن عبدمناف بن قصّى بن کلاب بن مرّة بن کعب بن لوىّ بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر (قریش) بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان.


حضرت محمد (ص) روایت شده است که هرگاه نسب من به عدنان رسید، همان جا نگاه دارید و از آن بالاتر نروید. اما در کتاب‏هاى تاریخى، نسب آن حضرت تا حضرت آدم(ع) ثبت و ضبط شده است که فاصله بین عدنان تا حضرت اسماعیل، فرزند ابراهیم خلیل الرحمن(ع) به هفت پشت مى‏رسد.

مادر حضرت محمد (ص): آمنه، دختر وهب بن عبد مناف.



این بانوى جلیل القدر، در طهارت و تقوا در میان بانوان قریشى، کم‏ نظیر و سرآمد همگان بود. وى پس از تولد حضرت محمّد(ص) دو سال و چهارماه و به روایتى شش سال زندگى کرد و سرانجام، در راه بازگشت از سفرى که به همراه تنها فرزندش، حضرت محمّد(ص) و خادمه‏اش، ام ایمن جهت دیدار با اقوام خویش عازم یثرب (مدینه) شده بود، در مکانى به نام «ابواء» بدرود حیات گفت و در همان جا مدفون گشت.

و چون عبدالله، پدر حضرت محمد(ص) دو ماه (و به روایتى هفت ماه) پیش از ولادت فرزندش از دنیا رفته بود، کفالت آن حضرت را جدش، عبدالمطلب به عهده گرفت. نخست وى را به ثویبه (آزاد شده ابولهب) سپرد تا وى را شیر دهد و از او نگه‏دارى کند؛ اما پس از مدتى وى را به حلیمه، دختر عبدالله بن حارث سعدیه واگذار کرد. حلیمه گرچه دایه آن حضرت بود، اما به مدت پنج سال براى وى مادرى کرد.

زندگی نامه حضرت محمد,زندگینامه حضرت محمد,بیوگرافی حضرت محمد,حضرت محمد


زندگی نامه حضرت محمد (ص)

مدت رسالت و زمامدارى حضرت محمد (ص): از 27 رجب سال چهلم عام الفیل (610 میلادى)، که در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شده بود، تا 28 صفر سال یازدهم هجرى، که رحلت فرمود، به مدت 23 سال عهده‏دار امر رسالت و نبوت بود. حضرت محمد (ص)  علاوه بر رسالت، به مدت ده سال امر زعامت و زمامدارى مسلمانان را پس از مهاجرت به مدینه طیبه بر عهده داشت.



همسران حضرت محمد (ص):


1. خدیجه بنت خویلد.


2. سوده بنت زمعه.


3. عایشه بنت ابى بکر.


4. امّ شریک بنت دودان.


5. حفصه بنت عمر.


6. ام حبیبه بنت ابى سفیان.


7. امّ سلمه بنت عاتکه.


8. زینب بنت جحش.


9. زینب بنت خزیمه.


10. میمونه بنت حارث.


11. جویریه بنت حارث.


12. صفیّه بنت حىّ بن اخطب.


نخستین زنى که افتخار همسرى حضرت محمد (ص) را یافت، خدیجه بنت خویلد بود. حضرت محمّد(ص) پیش از رسیدن به مقام رسالت، در سن 25 سالگى با این بانوى بزرگوار ازدواج نمود.

خدیجه کبرى (س) با موقعیت و اموال خویش، خدمات شایانى به پیامبر اکرم(ص) در اظهار رسالتش کرد. این بانوى بزرگ، از افتخارات زنان عالم است و در ردیف بانوان قدسى، همانند مریم و آسیه، قرار دارد. حضرت محمد (ص) به احترام خدیجه کبرى (س) تا هنگامى که وى زنده بود، با هیچ زن دیگرى ازدواج نکرد. همو بود که دردها و رنج‏هاى پیامبر(ص) را، که سران شرک و کفر متوجه آن حضرت مى‏کردند، تسلّى داده و او را در رسالت و نبوتش یارى می‏داد.



خدیجه کبرى(س) به خاطر مقام و منزلتى که در اسلام به دست آورده بود، مورد لطف و عنایت مخصوص پروردگار جهانیان قرار گرفت. به همین جهت روزى جبرئیل امین به محضر پیامبر اکرم(ص) شرفیاب شد و گفت: اى محمد! سلام خدا را به همسرت خدیجه برسان. پیامبر اکرم(ص) به همسرش فرمود: اى خدیجه! جبرئیل امین از جانب خداوند متعال به تو سلام مى‏رساند. خدیجه گفت: «اللّه السّلام و منه السّلام و على جبرئیل السّلام».



حضرت خدیجه (س) در ایام همسرى با حضرت محمد (ص) از احترام ویژه رسول‏ خدا(ص) برخوردار بود و پیامبر(ص) نیز همسرى مهربان و وفادار براى او بود. آن حضرت پس از وفات خدیجه (در رمضان سال دهم بعثت) همواره از او به نیکى یاد می‏کرد.



از عایشه، سومین حضرت محمد (ص)، روایت شده است:



«کانَ رَسُولُ اللّهِ(ص) لایَکادُ یَخْرُجُ مِنَ الْبَیْتِ حَتّى یَذْکُرَ خَدیجَةَ فَیَحْسَنُ الثَّناءِ عَلَیْها، فَذَکَرها یَوْماً مِنَ الْاَیّامِ فَادْرَکَتْنی الْغَیْرةَ، فَقُلْتُ: هَلْ کانَتْ اِلاّ عَجُوزاً وَقَدْ اَبْدَلَکَ اللّهُ خَیْراً مِنْها، فَغَضَبَ حَتّى‏ اهْتَزَّ مَقْدَمُ شَعْرِهِ مِنَ الغَضَبِ‏. (1)

حضرت محمد (ص) هیچ‏گاه از خانه بیرون نمی‏رفت مگر این که یادى از خدیجه مى‏کرد و از او به نیکى نام مى‏برد. یک روز که حضرت محمد (ص) از خدیجه (س) یاد کرده و خوبى‏هاى او را بیان میکرد، غیرت زنانگى بر من غالب شد و به پیامبر(ص) گفتم: آیا او یک پیرزن بیشتر بود و حال آن که خداوند بهتر از آن (یعنى عایشه) را به تو داده است؟ پیامبر اکرم(ص) از این گفتار من، خشمگین شد، به طورى که موهاى جلوى سرش از شدت خشم به حرکت درآمد.

  زندگی نامه حضرت محمد (ص)



فرزندان حضرت محمد (ص):


الف) پسران ان حضرت محمد (ص):


1. قاسم. او پیش از بعثت پیامبر اکرم(ص) تولد یافت. از این رو پیامبر(ص) را ابوالقاسم نامیدند.


2. عبدالله. این کودک چون پس از بعثت به دنیا آمده بود، وى را «طیّب» و «طاهر» مى‏گفتند.


3. ابراهیم. او در اواخر سال هشتم هجرى متولد شد و در رجب سال دهم هجرى وفات یافت.


عبدالله و قاسم از خدیجه کبرى (س) و ابراهیم از ماریه قبطیه متولد شدند. وهرسه آنان در سنین کودکى از دنیا رفتند.

ب) دختران حضرت محمد (ص):

1. زینب (س). 2. رقیه (س). 3. ام کلثوم (س). 4. فاطمه زهرا (س).



دختران حضرت محمد (ص) همگى از حضرت خدیجه(س) متولد شدند و تمام فرزندان رسول خدا(ص) جز فاطمه زهرا (س) پیش از رحلت آن حضرت، از دنیا رفته بودند. تنها فرزندى که از آن حضرت در زمان رحلتش باقى مانده بود، فاطمه زهرا(س)، آخرین دختر وى بود. این بانوى مکرّمه، افتخار بانوان عالم، بلکه همه انسان‏ها و مورد تقدیس و تکریم فرشتگان عرشى است. همو است که مادر سبطین و امّ الأئمة المعصومین(ع) است.



گرچه پیامبر اسلام(ص) به تمام خاندان مؤمن خویش علاقه‏مند بود، اما در میان همسرانش بیش از همه، به خدیجه کبرى (س) و در میان فرزندانش بیش از همه، به فاطمه زهرا (س) علاقه‏مند بوده و اظهار محبت و لطف میفرمود.

زندگی نامه حضرت محمد (ص)

آغاز بعثت حضرت محمد (ص):


محمد امین ( ص ) قبل از شب 27 رجب در غار حرا به عبادت خدا و راز و نیاز با آفریننده جهان می پرداخت و در عالم خواب رؤیاهایی می دید راستین و برابر با عالم واقع . روح بزرگش برای پذیرش وحی - کم کم - آماده می شد .

درآن شب بزرگ جبرئیل فرشته وحی مأمور شد آیاتی از قرآن را بر محمد ( ص ) بخواند و او را به مقام پیامبری مفتخر سازد . سن محمد ( ص ) در این هنگام چهل سال بود . در سکوت و تنهایی و توجه خاص به خالق یگانه جهان جبرئیل از محمد ( ص ) خواست این آیات را بخواند : " اقرأ باسم ربک الذی خلق . خلق الانسان من علق . اقرأ وربک الاکرم . الذی  علم بالقلم . علم الانسان ما لم یعلم " . یعنی : بخوان به نام پروردگارت که آفرید . او انسان را از خون بسته آفرید . بخوان به نام پروردگارت که گرامی تر و بزرگتر است . خدایی که نوشتن با قلم را به بندگان آموخت . به انسان آموخت آنچه را که نمی دانست .

زندگی نامه حضرت محمد,زندگینامه حضرت محمد,بیوگرافی حضرت محمد,حضرت محمد

زندگی نامه حضرت محمد (ص)

حضرت محمد (ص) - از آنجا که امی و درس ناخوانده بود - گفت : من توانایی  خواندن ندارم . فرشته او را سخت فشرد و از او خواست که " لوح " را بخواند . اما همان جواب را شنید - در دفعه سوم - محمد ( ص ) احساس کرد می تواند " لوحی " را که در دست جبرئیل است بخواند . این آیات سرآغاز مأموریت بسیار توانفرسا و مشکلش بود .

جبرئیل مأموریت خود را انجام داد و محمد ( ص ) نیز از کوه حرا پایین آمد و به سوی خانه خدیجه رفت . سرگذشت خود را برای همسر مهربانش باز گفت . خدیجه دانست که مأموریت بزرگ " محمد " آغاز شده است . او را دلداری و دلگرمی داد و گفت : " بدون شک خدای مهربان بر تو بد روا نمی دارد زیرا تو نسبت به خانواده و بستگانت مهربان هستی و به بینوایان کمک می کنی و ستمدیدگان را یاری می نمایی " . سپس محمد ( ص ) گفت : " مرابپوشان " خدیجه او را پوشاند .

حضرت محمد (ص) اندکی به خواب رفت . خدیجه نزد " ورقة بن نوفل " عمو زاده اش که از دانایان عرب بود رفت ، و سرگذشت محمد ( ص ) را به او گفت . ورقه در جواب دختر عموی خود چنین گفت : آنچه برای محمد ( ص ) پیش آمده است آغاز پیغمبری  است و " ناموس بزرگ " رسالت بر او فرود می آید . خدیجه با دلگرمی به خانه برگشت .

معراج حضرت محمد (ص):


پیش از هجرت به مدینه که در ماه ربیع الاول سال سیزدهم بعثت اتفاق افتاد، دو واقعه در زندگی حضرت محمد (ص) پیش آمد که به ذکر مختصری از آن می پردازیم : در سال دهم بعثت "معراج " پیغمبر اکرم (ص ) اتفاق افتاد و آن سفری بود که به امر خداوند متعال و بهمراه امین وحی (جبرئیل ) و بر مرکب فضا پیمایی به نام "براق " انجام شد.

حضرت محمد (ص) این سفر با شکوه را از خانه ام هانی خواهر امیر المومنین علی (ع ) آغاز کرد و با همان مرکب به سوی بیت المقدس یا مسجد اقصی روانه شد، و از بیت اللحم که زادگاه حضرت مسیح است و منازل انبیا (ع ) دیدن فرمود.

سپس سفر آسمانی خود را آغاز نمود و از مخلوقات آسمانی و بهشت و دوزخ بازدید به عمل آورد، و در نتیجه از رموز و اسرار هستی و وسعت عالم خلقت و آثار قدرت بی پایان حق تعالی آگاه شد و به "سدرة المنتهی " رفت و آنرا سراپا پوشیده از شکوه و جلال و عظمت دید. سپس از همان راهی  که آمده بود به زادگاه خود "مکه " بازگشت و از مرکب فضا پیمای خود پیش از طلوع فجر در خانه "ام هانی " پائین آمد.

به عقیده شیعه این سفر جسمانی بوده است نه روحانی چنانکه بعضی  گفته اند. در قرآن کریم در سوره "اسرا" از این سفر با شکوه بدین صورت یاد شده است : "منزه است خدایی که شبانگاه بنده خویش را از مسجد الحرام تا مسجد اقصی که اطراف آن را برکت داده است سیر داد، تا آیتهای  خویش را به او نشان دهد و خدا شنوا و بیناست ". در همین سال و در شب معراج خداوند دستور داده است که امت پیامبر خاتم (ص ) هر شبانه روز پنج وعده نماز بخوانند و عبادت پروردگار جهان نمایند، که نماز معراج روحانی مومن است .


اصحاب و یاران حضرت محمد (ص):



پیامبر اسلام(ص) چه در مکّه معظمه و چه در مدینه، داراى اصحاب و یاران باوفایى بود که برخى از آنان پیش از آن حضرت و برخى دیگر پس از ایشان از دنیا رفتند و تعداد آنان به هزاران نفر مى‏رسد. در این جا به نام برخى از صحابه مشهور آن حضرت اشاره می‏شود:



1. على بن ابى‏طالب(ع).


2. ابوطالب بن عبد المطلب.


3. حمزة بن عبدالمطلب.


4. جعفربن ابى‏طالب.


5. عباس بن عبدالمطلب.


6. عبداللّه بن عباس.


7. فضل بن عباس.


8. معاذبن جبل.


9. سلمان فارسى.


10. ابوذر غفارى (جندب بن جناده).


11. مقداد بن اسود.


12. بلال حبشى.


13. مصعب بن عمیر.


14. زبیر بن عوام.


15. سعد بن ابى وقاص.


16. ابو دجانه.


17. سهل بن حنیف.


18. سعد بن معاذ.


19. سعد بن عباده.


20. محمد بن مسلمه.


21. زید بن ارقم.


22. ابو ایوب انصارى.


23. جابر بن عبدالله انصارى.


24. حذیفة بن یمان عنسى.


25. خالد بن سعید اموى.


26. خزیمة بن ثابت انصارى.


27. زید بن حارثه.


28. عبدالله بن مسعود.


29. عمار بن یاسر.


30. قیس بن عاصم.


31. مالک بن نویره.


32. ابوبکر بن ابى قحافه.


33. عثمان بن عفان.


34. عبدالله بن رواحه.


35. عمر بن خطّاب.


36. طلحة بن عبیدالله.


37. عثمان بن مظعون.


38. ابو موسى اشعرى.


39. عاصم بن ثابت.


40. عبدالرحمن بن عوف.


41. ابوعبیده جراح.


42. ابو سلمه.


43. ارقم بن ابى ارقم.


44. قدامة بن مظعون.


45. عبدالله بن مظعون.


46. عبیدة بن حارث.


47. سعید بن زید.


48. خَبّاب بن اَرَت.


49. بریده اسلمى.


50. عثمان بن حنیف.


51. ابو هیثم تیهان.


52. ابىّ بن کعب.

تاریخ و سبب رحلت حضرت محمد (ص):

دوشنبه 28 صفر، بنا به روایت بیشتر علماى شیعه و دوازدهم ربیع الاول بنا به قول اکثر علماى اهل سنّت، در سال یازدهم هجرى، در سن 63 سالگى، در مدینه بر اثر زهرى که زنى یهودى به نام زینب در جریان نبرد خیبر به آن حضرت خورانیده بود. معروف است که پیامبر اسلام(ص) در بیمارىِ وفاتش مى‏فرمود: این بیمارى از آثار غذاى مسمومى است که آن زن یهودى پس از فتح خیبر براى من آورده بود.

محل دفن حضرت محمد (ص):

مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى) در همان خانه‏اى که وفات یافته بود. هم اکنون مرقد مطهر آن حضرت، در مسجد النبى قرار دارد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۳ ، ۱۸:۰۰
salek irani
چهارشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۳، ۰۴:۵۵ ب.ظ

سخنانی از حضرت رسول(ص)

به گزارش وبلاگ سالک ایرانی اسلامی:

صدقه بدون پول

پیامبر (ص) فرمودند: بر هر مسلمانی در هر روز صدقه لازم است .
برخی از اصحاب سوال کردند: یا رسول الله! چه کسی طاقت و توان این کار را دارد .
حضرت برای رفع ابهام فرمودند: بر طرف کردن موانع راه مردم، صدقه است . راهنمایی جاهل، عیادت بیمار، امر به معروف ونهی از منکر و جواب سوال، صدقه است و بااین حساب همگان می توانند صدقه بدهند .

اکبری، محمود، برگ های زرین، ص 122



فرمان پیامبر(ص) برای دریافت زکات

 


پس از آن که آیه زکات و لزوم اخذ آن از مسلمانان، بر پیامبر(ص) نازل گردید ] اِنَّمَا الصَّدقاتُ لِلفُقَراءِ وَ المَساکین وَ العامِلینَ عَلَیها … (1)
پیامبر(ص) دستور داد که از دارایی های مسلمانان، مالیاتی به عنوان "زکات" و "صدقه" دریافت کرده و در ‌امر حکومت اسلامی و هزینه کردن در مواردی چون تامین معیشت مستمندان، آزادی بردگان، تامین رهگذران وامانده، کمک به بدهکاران ورشکسته و تالیف قلوب دشمنان و امثال آن ها مصرف نمایند. بدین منظور در نخستین روز ماه محرم سال نهم هجری، عاملان و کارگزارانی برای این امر برگزید و آنان را با توصیه های خاصی به سوی مناطق مختلف حکومت اسلامی گسیل داشت.
برخی از مسلمانان، به محض دریافت پیام رسول خدا(ص)، زکات دارایی های خویش را به ماموران حکومتی پرداختند، ولی برخی دیگر به خاطر حرص و طمع ورزی به مال دنیا و یا عدم درک کامل اسلام و نداشتن ایمان باطنی، از پرداخت زکات امتناع کرده و حتی برخی از طوایف، مانند طایفه بنی تمیم، آماده درگیری و نبرد با ماموران حکومت اسلامی شدند. (2)
به هر روی، رسول خدا(ص) با تلاش فراوان و پی گیری های مستمر، موفق گردید فرهنگ زکات و صدقه را در اسلام و در میان مسلمانان رایج گردانیده و همگان را از نعمت آن برخوردار گرداند.


(1). سوره توبه (9)، آیه 60

(2). المغازی (واقدی)، ج2، ص 973 و ص 1084؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج1، ص 89




فرزند شهید

 


ابن هشام مى نویسد: اسماء دختر عمیس ، همسر عبدالله بن جعفر گفته است : روزى که جعفر در جنگ موته به شهادت رسید، پیامبر صلى الله علیه و آله به خانه ما آمد. من تازه از کار خانه ، شست و شو و نظافت بچه ها فارغ شده بودم ، به من فرمود: فرزندان جعفر را پیش من آور. آنان را پیش آن حضرت بردم ، بچه ها را در آغوش گرفت و شروع به نوازش آنان کرد، در حالى که اشک از دیدگان آن بزرگوار سرازیر بود.
من پرسیدم : اى رسول خدا، پدر و مادرم فدایت باد. چرا گریه مى کنى ؟ مگر درباره جعفر و همراهانش به شما خبرى رسیده است ؟ فرمود: آرى ، آنها امروز به شهادت رسیدند.



فضیلت سجده

 


مردى به رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض کرد، دعا کنید که خدا مرا به بهشت برد. فرمودند: من دعا مى کنم ، اما تو مرا با این امر کمک کن که دعاى من مستجاب شود، و آن زیاد سجده کردن و سجده هاى طولانى کردن است.


قرآن و تهیدستان باتقوا


هنگامى که پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله به مدینه هجرت کرد، جمعى از مسلمانان نیز به مدینه هجرت کردند، این مسلمانان در مدینه، نه خانه داشتند و نه مال و ثروتى که بتوانند با آن، زندگى خود را تأمین کنند، پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله آنها را در کنار مسجد، پناه دیوار مسجد جا داده بود، و به آنها -اصحاب صفّه- مى‏گفتند، زیرا آنها در صُفه‏ها یعنى در زیر سایبان‏هاى ساده کنار مسجد زندگى مى‏کردند، پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله با آنها گرم مى‏گرفت و مانند رفیق صمیمى با آنها رفتار مى‏کرد و گاهى براى آنها غذا مى‏برد، و کنار آنها مى‏نشست و هم صحبت مى‏شد، و گاهى آنها نزد پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله مى‏آمدند، پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله مقدم آنها را گرامى میداشت و مونس و همدم آنها گردید.
در این میان، گاهى بعضى از ثروتمندان مسلمان مدینه، نزد رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله مى‏آمدند، وقتى که آن حضرت را همدم آن مسلمانان فقیر مى‏دیدند، این کار را ناپسند مى‏دانستند، و دوست داشتند که پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله شأن و مقام خود را حفظ کند و با آنها همدم نشود.
روزى یکى از اصحاب صُفّه، نزد رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله بود، و به قدرى به آن حضرت نزدیک شده بود که (مانند فرزندى کنار پدرش) به پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله چسبیده بود و با آن حضرت سخن مى‏گفت، در این وقت یک نفر از مسلمانان مدینه آمد، ولى نزدیک نیامد بلکه در فاصله دور نشست، پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله به او فرمود: -پیش بیا-. او پیش نیامد.
پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله به او فرمود: -گویا مى‏ترسى از فقر این شخص چیزى به تو بچسبد که جلو نمى‏آیى؟-
او عرض کرد: -این افراد (تهیدست و هیچ ندار) را از حضور خود دور کن- از آنجا که اعتراض کنندگان، شخصیّت را در مال و ثروت و مقام، مى‏دانستند، و عظمت روحى آن مردان مهاجر را نمى‏دیدند که همه زندگى خود را به خاطر پیروزى اسلام، فدا نموده‏اند، و از آنجا که آنها فکر طبقاتى در سر مى‏پروراندند، و همنشینى با فقرا را عار مى‏دانستند، آیه 52 و 53 سوره انعام در ردّ پیشنهاد آنها نازل گردید.
در آیه 52 مى‏خوانیم: وَ لا تَطْرُدِ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظّالِمینَ (6أنعام/52) و کسانى را که پروردگارشان را بامدادان و شامگاهان [به نیایش] مى‏خوانند [و] خشنودى او را مى‏جویند [از خود] مران، چیزى از حساب آنان بر تو و چیزى از حساب تو بر آنان نیست که برانیشان و از ستمکاران شوى.
آنان را که صبح و شام خدا را مى‏خوانند و جز ذات پاک او نظر دیگرى ندارند (یعنى اصحاب صُفه را) از خود دور مکن، نه حساب آنها بر تو است و نه حساب تو بر آنها (پس دلیلى ندارد که آنها را از خود دور کنى.) اگر آنها را از خود برانى از ستمگران خواهى بود.
به این ترتیب، اسلام بر فکر امتیاز طبقاتى، خطّ بطلان کشید، و پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله عملاً با افرادى که روح و فکر اسلامى داشتند گرچه تهیدست و نادار بودند همدم و رفیق مى‏گردید و زبان حال و قالش این بود که:
ما درون را بنگریم و حال را
نى برون را بنگریم و قال را



قرآن ایثار آنها را مى‏ستاید


ابن عباس گوید: در روز پیروزى بر یهود بنى نضیر که پس از جنگ احد در سال سوم هجرت واقع شد و اموال بسیارى را از بنى نضیر بدست مسلمین افتاد و یهود چون بدون جنگ تسلیم شدند، اموالشان به عنوان فیى ء که بخشى از انفال است در اختیار پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله قرار گرفت.
پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله به انصار (مسلمانانى که اهل مدینه بودند) فرمود: اگر مایل هستید اموال و خانه‏هایتان از آن شما باشد، ولى از این غنایم فى‏ء چیزى به شما داده نشود. انصار که آمادگى تا حدّ ایثار در راه اسلام و مسلمین را داشتند، گفتند: هم اموال و خانه‏هایمان را بین مهاجران تقسیم کنید، و هم چشمداشتى به غنائم نداریم« و به این ترتیب: مهاجران را بر خود مقدم داشتند. در این وقت آیه 9 سوره حشر در فضیلت کار انصار نازل شد که بخشى از آیه این است: وَ الَّذینَ تَبَوَّؤُا الدّارَ وَ اْلإیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فى‏صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (59حشر/9) و [براى] کسانى که پیش از آنان در سراى اسلام [مدینه] جاى گرفتند و ایمان را پذیرفتند، کسانى را که به سوى آنان هجرت کرده‏اند، دوست مى‏دارند و نسبت به آنچه به ایشان داده شده است، در دل خود احساس نیاز نمى‏کنند، و [آنان را] ولو خود نیازمندى داشته باشند، بر خود برمى‏گزینند، و کسانى که از آزمندى نفس خویش در امان مانند، آنانند که رستگارند.
مهاجران، انصار را از خود مقدم مى‏دارند، هر چند به آن نیاز دارند.
آرى مسلمانان راستین صدر اسلام این گونه آمادگى در انفاق و تقویت مالى مسلمانان دیگر داشتند که مسلماً نقش موثرى در پیروزى داشت.



دریافت
عنوان: رسول الله
حجم: 8.44 کیلوبایت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۵۵
salek irani

بسم الله الرحمن الرحیم

 

صد سخن از کلمات کوتاه حضرت رسول(ص) 

1 . هر چه فرزند آدم پیرتر مى شود ، دو صفت در او جوانتر مى گردد : حرص و آرزو .

2 . دو گروه از امت من هستند که اگر صلاح یابند ، امت من صلاح مى یابد و اگر فاسد شوند ، امت من فاسد مى شود : علما و حکام .

3 . شما همه شبان و مسؤول نگاهبانى یکدیگرید .

4 . نمى توان همه را به مال راضى کرد اما به حسن خلق ، مى توان .

5 . نادارى بلاست ، از آن بدتر ، بیمارى تن ، و از بیمارى تن دشوارتر ، بیمارى دل .

6 . مؤمن ، همواره در جستجوى حکمت است .

7 . از نشر دانش نمى توان جلو گرفت .

8 . دل انسانى همچو پرى است که در بیابان به شاخه درختى آویزان باشد ، از وزش بادها دائم در انقلاب است و زیر و رو مى شود .

9 . مسلمان آن است که مسلمانان از دست و زبان او در آسایش باشند .

10 . رهنماى به کار نیک ، خود کننده آن کار است .

11 . هر دل سوخته اى را عاقبت پاداشى است .

12 . بهشت زیر قدمهاى مادران است .

13 . در رفتار با زنان ، از خدا بترسید و آنچه درباره آنان شاید ، از نیکى دریغ ننمائید .

14 . پروردگار همه یکى است و پدر همه یکى . همه فرزند آدمید و آدم از خاک است . گرامى ترین شما نزد خداوند ، پرهیزکارترین شماست .

15 . از لجاج بپرهیزید که انگیزه آن ، نادانى و حاصل آن ، پشیمانى است .

16 . بدترین مردم کسى است که گناه را نبخشد و از لغزش چشم نپوشد و باز از او بدتر کسى است که مردم از گزند او در امان و به نیکى او امیدوار نباشند .

17 . خشم مگیر و اگر گرفتى ، لختى در قدرت کردگار بیندیش .

18 . چون تو را ستایش کنند ، بگو اى خدا مرا بهتر از آنچه گمان دارند بساز و آنچه را از من نمى دانند بر من ببخش و مرا مسؤول آنچه مى گویند قرار مده .

19 . به صورت متملقین ، خاک بپاشید .

20 . اگر خدا خیر بنده اى را اراده کند ، نفس او را واعظ و رهبر او قرار مى دهد .

21 . صبح و شامى بر مؤمن نمى گذرد مگر آنکه بر خود گمان خطا ببرد .

22 . سخت ترین دشمن تو ، همانا نفس اماره است که در میان دو پهلوى تو جا دارد .

23 . دلاورترین مردم آن است که بر هواى نفس ، غالب آید .

24 . با هواى نفس خود نبرد کنید تا مالک وجود خود گردید .

25 . خوشا به حال کسى که توجه به عیوب خود ، او را از توجه به عیوب دیگران باز دارد .

26 . راستى به دل آرامش مى بخشد و از دروغ ، شک و پریشانى مى زاید .

27 . مؤمن آسان انس مى گیرد و مأنوس دیگران مى شود .

28 . مؤمنین همچو اجزاء یک بنا ، همدیگر را نگاه مى دارند .

29 . مثل مؤمنین در دوستى و علقه به یکدیگر ، مثل پیکرى است که چون عضوى از آن به درد بیاید ، باقى اعضا به تب و بى خوابى دچار مى شوند .

30 . مردم مانند دندانه هاى شانه ، با هم برابرند .

31 . دانش جوئى بر هر مسلمانى واجب است .

32 . فقرى سخت تر از نادانى و ثروتى بالاتر از خردمندى و عبادتى والاتر از تفکر نیست .

33 . از گهواره تا به گور ، دانشجو باشید .

34 . دانش بجوئید گرچه به چین باشد .

35 . شرافت مؤمن در شب زنده دارى و عزت او در بى نیازى از دیگران است .

36 . دانشمندان ، تشنه آموختن اند .

37 . دلباختگى ، کر و کور مى کند .

38 . دست خدا با جماعت است .

39 . پرهیزکارى ، جان و تن را آسایش مى بخشد .

40 . هر کس چهل روز به خاطر خدا زندگى کند ، چشمه حکمت از دلش به زبان جارى خواهد شد .

41 . با خانواده خود بسر بردن ، از گوشه مسجد گرفتن ، نزد خداوند پسندیده تر است .

42 . بهترین دوست شما آن است که معایب شما را به شما بنماید .

43 . دانش را به بند نوشتن در آورید .

44 . تا دل درست نشود ، ایمان درست نخواهد شد و تا زبان درست نشود ، دل درست نخواهد بود .

45 . تا عقل کسى را نیازموده اید ، به اسلام آوردن او واقعى نگذارید .

46 . تنها به عقل مى توان به نیکیها رسید . آنکه عقل ندارد از این تهى است .

47 . زیان نادانان ، بیش از ضررى است که تبهکاران به دین مى رسانند .

48 . هر صاحب خردى از امت مرا چهار چیز ضرورى است : گوش دادن به علم ، به خاطر سپردن و منتشر ساختن دانش و بدان عمل کردن .

49 . مؤمن از یک سوراخ ، دوبار گزیده نمى شود .

50 . من براى امت خود ، از بى تدبیرى بیم دارم نه از فقر .

51 . خداوند زیباست و زیبائى را دوست مى دارد .

52 . خداوند ، مؤمن صاحب حرفه را دوست دارد .

53 . تملق ، خوى مؤمن نیست .

54 . نیرومندى به زور بازو نیست ، نیرومند کسى است که بر خشم خود غالب آید .

55 . بهترین مردم ، سودمندترین آنان به حال دیگرانند .

56 . بهترین خانه شما آن است که یتیمى در آن به عزت زندگى کند .

57 . چه خوب است ثروت حلال در دست مرد نیک .

58 . رشته عمل ، از مرگ بریده مى شود مگر به سه وسیله : خیراتى که مستمر باشد ، علمى که همواره منفعت برساند ، فرزند صالحى که براى والدین دعاى خیر کند .

59 . پرستش کنندگان خدا سه گروهند : یکى آنان که از ترس ، عبادت مى کنند و این عبادت بردگان است ، دیگر آنان که به طمع پاداش ، عبادت مى کنند و این عبادت مزدوران است ، گروه سوم آنان که به خاطر عشق و محبت ، عبادت مى کنند و این عبادت آزادگان است .

60 . سه چیز نشانه ایمان است : دستگیرى با وجود تنگدستى ، از حق خود به نفع دیگرى گذاشتن ، به دانشجو علم آموختن .

61 . دوستى خود را به دوست ظاهر کن تا رشته محبت محکمتر شود .

62 . آفت دین سه چیز است : فقیه بدکار ، پیشواى ظالم ، مقدس نادان .

63 . مردم را از دوستانشان بشناسید ، چه ، انسان همخوى خود را به دوستى مى گیرد .

64 . گناه پنهان ، به صاحب گناه زیان مى رساند ، گناه آشکار ، به جامعه .

65 . در بهبودى کار دنیا بکوشید اما در کار آخرت چنان کنید که گوئى فردا رفتنى باشید .

66 . روزى را در قعر زمین بجوئید .

67 . چه بسا که از خودستائى ، از قدر خود مى کاهند و از فروتنى ، بر مقام خود مى افزایند .

68 . خدایا ! فراخترین روزى مرا در پیرى و پایان زندگى کرامت فرما .

69 . از جمله حقوق فرزند بر پدر این است که نام نیکو بر او بگذارد و نوشتن به او بیاموزد و چون بالغ شد ، او را همسر انتخاب کند .

70 . صاحب قدرت ، آن را به نفع خود به کار مى برد .

71 . سنگین ترین چیزى که در ترازوى اعمال گذارده مى شود ، خوشخوئى است .

72 . سه امر ، شایسته توجه خردمند است : بهبودى زندگانى ، توشه آخرت ، عیش حلال .

73 . خوشا کسى که زیادى مال را به دیگران ببخشد و زیادى سخن را براى خود نگاهدارد .

74 . مرگ ، ما را از هر ناصحى بى نیاز مى کند .

75 . اینهمه حرص حکومت و ریاست و اینهمه رنج و پشیمانى در عاقبت ! .

76 . عالم فاسد ، بدترین مردم است .

77 . هر جا که بدکاران حکمروا باشند و نابخردان را گرامى بدارند ، باید منتظر بلائى بود .

78 . نفرین باد بر کسى که بار خود را به دوش دیگران بگذارد .

79 . زیبائى شخص ، در گفتار اوست .

80 . عبادت ، هفت گونه است که از همه والاتر ، طلب روزى حلال است .

81 . نشانه خوشنودى خدا از مردمى ، ارزانى قیمتها و عدالت حکومت آنهاست .

82 . هر قومى شایسته حکومتى است که دارد .

83 . از ناسزا گفتن ، بجز کینه مردم ، سودى نمى برى .

84 . پس از بت پرستیدن ، آنچه به من نهى کرده اند ، در افتادن با مردم است .

85 . کارى که نسنجیده انجام شود ، بسا که احتمال زیان دارد .

86 . آنکه از نعمت سازش با مردم محروم است ، از نیکیها یکسره محروم خواهد بود .

87 . از دیگران چیزى نخواهید گرچه یک چوب مسواک باشد .

88 . خداوند دوست ندارد که بنده اى را بین یارانش ، با امتیاز مخصوص ببیند .

89 . مؤمن ، خنده رو و شوخ است ، و منافق ، عبوس و خشمناک .

90 . اگر فال بد زدى ، به کار خود ادامه بده و اگر گمان بد بردى ، فراموش کن و اگر حسود شدى ، خوددار باش .

91 . دست یکدیگر را به دوستى بفشارید که کینه را از دل مى برد .

92 . هر که صبح کند و به فکر اصلاح کار مسلمانان نباشد ، مسلمان نیست .

93 . خوشروئى کینه را از دل مى برد .

94 . مبادا که ترس از مردم ، شما را از گفتن حقیقت باز دارد ! .

95 . خردمندترین مردم ، کسى است که با دیگران بهتر بسازد .

96 . در یک سطح زندگى کنید تا دلهاى شما در یک سطح قرار بگیرد . با یکدیگر در تماس باشید تا بهم مهربان شوید .

97 . هنگام مرگ ، مردمان مى پرسند از ثروت چه باقى گذاشته ؟ فرشتگان مى پرسند از عمل نیک چه پیش فرستاده ؟ .

98 . منفورترین حلالها نزد خداوند ، طلاق است .

99 . بهترین کار خیر ، اصلاح بین مردم است .

100 . خدایا مرا به دانش ، توانگر ساز و به بردبارى ، زینت بخش و به پرهیزکاری ، گرامی بدار و به تندرستی ، زیبایی ده.

دریافت


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۳ ، ۱۶:۰۷
salek irani